یازینب(س)
عقیله بنی هاشم
عقیله بنی هاشم
حکایتی از ایت الله سیبویه
حضرت آقای حاج شیخ میرزا احمد سیبویه (رحمه الله ) می فرمودند: یک سال که به مشهد مقدس مشرف شده بودم، روز آخر مشغول
زیارت وداع بودم ، گفتم: آقا جان ! کنا ضریح خیلی شلوغ است دوست دارم کهضریح را بگیرم وببوسم اما نمی خواهم مزاحم زوار باشم،
مشغول همین گفتگو بودم که یک نفر کنار ضریح ایستاده بود اشاره کرد بیا جلو، رفتم کنار ضریح، مردم عقب رفتند، دست مرا گرفت
وفرمود: ببوس ضریح راودست پاچه مشو. گفتم آقا خیلی ممنون.
برگرفته از کتاب کرامات معنوی- سیدعباس موسوی مطلق- ص93
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط سیده فوزیه موسوی در 1394/12/04 ساعت 01:22:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |